أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ
آیا صبح نزدیک نیست؟
سورهی مبارکهی هود- آیهی ۸۱
از جنگ میترسم. از بمب. از اسلحه. از کلاه نظامی. از دستهای گرهشدهی کودکان در هم که از ترس میلرزند. از اشکهای مادرانی که آوارها را با دستهاشان پس میزنند که بچهشان را آن زیرها بیابند. از چروکهای بیشتر صورت مردها. از اسلحه دست گرفتن پسرهای جوان.
و از عربستان.
زمان، زمان آمدنت شده که حساب همهی بارهایی که برای خاطر پول انسانها را از لیست حقوق بشر حذف کردهایم از دستمان در رفته. زمان، زمان آمدنت شده. رو کن به ما مسلمانها که دنیا بفهمد دین ما، روی روشنی دارد که اصلا شبیه رویهی تاریک عربستان نیست. زمان، زمان آمدنت شده. بیا که میخواهیم سرباز باشیم برای تو و از جنگ نترسیم. و از بمب. از اسلحه. از کلاه نظامی. و گل بگذاریم کف دستهای گرهشدهی کودکانی که از ترس میلرزند. که دستمال دست بگیریم و اشک از صورت همهی مادرهایِ بچه از دست داده پاک کنیم.
زمان، زمان آمدنت شده. بیا. زمانهی ما، زمانهی سخت یتیمی بود.