باسمِک یا ذَا الرَّافَه و المُستَعانِ...
در خوشبینانهترین حالتاش، تو میشوی مردی مثل امام موسی صدر. میشوی یکی مثل او که فاصلهی اسطوره شدن تا پاک شدناش، شاید چند هفته هم نباشد. میشوی یکی که همه در هول بودن یا نبودنات باشیم. که حالا در زیرزمین زندانی نمور، وسط آدمهایی هستی که سر تا پا مسلحاند و تو فقط مسلح به سلاح ایمانی و فقط مایی را داری که تنها سلاحمان اشک است. در بهترین حالت، تو همان حوالی، نشستهای در زیرزمین زندان و به بندبند این سلولها و شیعیانی که در آن هستند، به شیعیانی که بندبندشان را از هم گسستهاند فکر میکنی ابراهیم. به همسرت، به فرزندانت و به نمیدانم چند میلیون آدمی که شیعه شدهاند. در بهترین حالت، تو نشستهای و هنوز میتوانی نور ایمان را در دل دیگران روشن نگاه داری. تو نشستهای و امید ما و آنها به توست. ابراهیم، تو در میان آتشی هستی که گلستان شده برایت و ما هنوز در این آتش میسوزیم. ما هنوز، از اینکه پرتابمان کنند میانهی زخمههای آتش میترسیم و تو آرام آن وسط آرمیدهای. در بهترین حالت تو زندهای و نمیدانیم کجا. در بهترین حالت تو هستی و نمیدانیم کجا. در بهترین حالت، داری دعا میکنی به جان شیعیان و نمیدانیم کجا. حیف بود ابراهیم که تو ساده بمیری. که یک روز، وقت رد شدن از خیابانهای نیجریه مردی مست با ماشین تو را زیر بگیرد و تو بمیری. حیف بود شب بخوابی و بر اثر کهولت سن دیگر از خواب بیدار نشوی. در بهترین حالت هم هستی و هم نیستی و در بدترین حالت دیگر نیستی. خوشا به حالت ابراهیم. نیجریه را، سرزمین جونها را بهشت کردهای و گلستانی که بوی خوش از تن تکتک آدمهایی که میمیرند بلند میشود.
پینوشت: عنوان از حسن صنوبری است.